وقتی که با تو هستم پرواز می کنم من / دل پر زند به سویت وقتی که دورم از تو / از آسمان جانم با تو فقط پریدم / بال و پرم تو هستی ، جز تو کسی ندیدم .
باید از عشق بسازم غزلی قابل تو / غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو / دلی از جنس بهار است که تقدیم تو باد / سبز باشی و دلت خانه ی پاییز مباد .
همین مسیر را مستقیم بروی میرسی به دو راهی ، یک راه به من ختم می شود ، آن دیگری به ختم من .
او شاخه گل لای کتاب اما من ؟ / از ماه پلی به آفتاب اما من ؟ / او سیر تکامل قشنگی دارد / اینگونه : نقاب ، قاب ، آب اما من ؟
دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم ؟ / دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم ؟ / من زنده به عشق تو ام ای دوست ولیک / از آرزوی روی تو مردم چه کنم ؟
از چهره ی افروخته شمعی داری / پیداست بنای قلع و قمعی داری / با هر کس و ناکسی نشستی جز من / زیبایی منحصر به جمعی داری .
این روزها یا به تو می اندیشم یا به این می اندیشم که چرا ؟ به تو می اندیشم !
نفس نمی کشد هوا ، قدم نمی زند زمین / سکوت می کند غزل ، بدون تو یعنی همین .
در چهار دیواری دنیا ، عشق ابدیست ، غم رفتنیست ، خاطره ماندنیست .
نمی خواهم نبودنت از شمارش انگشتانم بیشتر شود ، اما این روزها کاری از دستانم بر نمی آید .