خورشید مردد است ، کمرنگ شده / هر چیز که دست می زنم سنگ شده / انگار که حال و روز دنیا خوش نیست / شاید که دلت برای من تنگ شده ؟
سبدی عشق در اندیشه ی من / که پر از گل بدهم هدیه به تو / غافل از آنکه تو خود ناب تری / یک جهان گل بخورد غبطه به تو .
با نگاهم یه نگاهی به نگاهت مینگاهم / که نگاه بر نگاهت زده آتش به نگاهم .
تو آسمون قلبم خدا خودش نوشته / یه لحظه با تو بودن آخر سرنوشته .
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن ، خیس و خسته به خانه بیا ، نمی خواهم شاعر باشی ، باران باش ! همین برای هفت پشت روییدن گل کافیست .
دلبسته ی تو هستم لازم به گفتنی نیست / مهری که با تو بستم هرگز شکستنی نیست .
بعد از این بگذار قلب بی قراری بشکند / گل نمی روید ، چه غم گر شاخساری بشکند / کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد / قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند .
خداوندا عزیزم را تو یاری کن / پناهش باش و در حقش تو کاری کن / الهی هرچه میخواهد نصیبش کن / خدا بر لبش لبخند جاری کن .
هیچ خاری در سایه ی گل ، احساس خاری نمی کند ، تقدیم به گل روزگار .
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد / به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد / دفتر قلب مرا واکن و نامی بنویس / سند عشق به امضا شدنش می ارزد / گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم / کوشش رود به دریا شدنش می ارزد .